زنی پس از عمری زندگی در ناز و نعمت و خوگرفتن به تجملات زندگی،
رخت از دنیا برمی بندد.
در آن دنیا ، فرشته ای مامور نشان دادن اقامتگاه همیشگی او می شود.
آن دو پس از گذشتن از خیابانهای اصلی و عمارت های بسیار زیبا و مجلل،
عمارت هایی که زن با دیدن هر یک از آنها تصور می کرد به او تعلق دارند،
به حومه ی شهر رسیدند.
خانه های این محل رفته رفته کوچکتر و کوچکتر می شد،
تا اینکه فرشته در حاشیه ای از آن به آلونکی بسیار محقر اشاره می کند
و می گوید:«آن خانه مال شماست.
زن می گوید:
خاک عالم بر سرم من نمی توانم آنجا زندگی کنم.
فرشته می گوید :
متاسفم با مصالحی که به اینجا فرستادید،
ساختن جایی بهتر از آن برایمان مقدور نبود.
2 امتیاز + / 0 امتیاز - 1393/01/20 - 19:06